آخ چه صحراییه، تماشاییه که مَشکها تو خیمه پُر آبه هنوز عجب جاییه، تماشاییه تو گهواره ششماهه خوابه هنوز عجب قافله داره دل میبَره که اینجا موذن علیاکبره به وقت فرود از روی ناقهها رکاب پای عباس برای خواهره عجب محشره، چه دل میبَره دلِ زینبه، به تاب و تبه الهی نباشه جدا از حسین دل زینبه که جون بر لبه جدایی نیاره خدا از حسین بمیرم که فردا نداری پناه نداری بهجز اهل خیمه سپاه چهجوری ببینم که افتادهای تو عریان و بیسر توی قتلگاه نداری پناه توی قتلگاه