آخر راهه ، از اینجا به بعد حسرت و آهه آخه سر میاد عمر شش ماهه ، ای وای آه از این جاده ، بیابون مگه جای نوزاده تیراندازارو کی فرستاده ، ای وای مهمون و طفل خردسالو ببین نیزههای استقبالو ببین خیلی دل عمه شور میزنه میگه داداش اون گودالو ببین دستمون آب نمیده/کسی/توی صحرای سوزان خیر مقدم به ماها/فقط/میگه خار مغیلان (یابن زهرا حسین جان/داداش/یابن زهرا حسین جان) نامسلمونن ، سپاهی که خیلی فراوونن زن و بچههارو میترسونن ، ای وای راهو باز بستن ، اینا با سقیفه یکی هستن با نامردای کوچه همدستن ، ای وای پایی که ضربه زد تو مدینه چکمه میپوشه میره رو سینه محسنی رو که افتاد دم در اینجا رباب رو نیزه میبینه تیزی میخ اون در/میشه/کندی خنجر اینجا اونکه چادر لگد کرد/میاد/دنبال معجر اینجا (یابن زهرا حسین جان/داداش/یابن زهرا حسین جان)