
حسین، لبخند به لب دستای خواهرو گرفت رفت به قربونصدقش اشکای خواهرو گرفت گفت که بیتابی نکن بلا میخواد بیاد بیاد خدا بزرگه عزیزم هرچیزی که خدا بخواد خدا میخواد توو کربلا خیمهها رو علم کنیم بین مِنا و کربلا اهم و فیالاهم کنیم خدا میخواد توو کربلا عاشقی روو سفید بشه جوونامون که جای خود اصغرمم شهید بشه ما اومدیم که مردمو نجات بدیم از عذاب حتّی اگه کشته بشیم تشنه کنار نهر آب با من قدمبزن بیا مقتلمو نشون بدم قراره تو صبر کنی من لبِ تشنه، جون بدم صبر کنی، نگاه کنی حنجرهی بریده رو رأس به نیزه رفتهرو خنجر لبپریده رو صبر کنی، نگاه کنی غارت پیراهنمو پیدا کنی شام دهم میون گودال، تنمو قراره تو صبر کنی آتیش بیاد به خیمهها از توو آتیش، صدا میاد عمّه بیا، عمّه بیا صدا میاد، صدا میاد عمّه آتیش گرفت پرم عمّه نمیبینه چشام عمّه کجاست معجرم