منم آن گناهکاری که به سوی تو دوان است تویی آن بزرگواری که کریم و مهربان است تو همیشه در فرازی، تویی آن گدانوازی که در اوجِ بینیازی، نگران بندگان است به شبِ سیاه نوری، برسان پُلِ عبوری که دلم برای دوری، ز گناه ناتوان است تو اگر مرا برانی درِ دیگری نکوبم که به غیر آستانت، همهجا پر از زیان است همه عمر جز تو یارب، چه کسی رفیق من بود؟ تو امان من نباشی، چه کسی مرا امان است؟ تو خدای مرتضایی، که همیشه با وفایی به گدای بینوایی، که ضعیف و ناتوان است برو ای گدای مسکین درِ خانهی علی زن که امیر با خدا در نجفش همآشیان است بگذار جای کعبه، سرِ خود به پای حیدر تو اگر بهشت خواهی، نجفِ علی جَنان است خوشم اینکه خاکِ پایِ پسر ابوترابم همهعمر سایهبانم عَلَمِ حسین جان است