یا ابن شبیب! جد مرا بیهوا زدند یا ابن شبیب! جد مرا با عصا زدند یکی عصا میزد یکی دیگه به صورتت آقا با کف پا میزد یه مادری هم گوشهی گودال تو رو صدا میزد مادری در طواف قربانگاه هی بنی بنی میگوید تشنه ای زیر نیزه گه مادر همه منتظرن مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه دست قاتل اگه به سرش برسه آخ خدا به داد موی دخترش برسه همونی که ازم پدرم رو گرفت با یه عده حرامی دور و برم رو گرفت تو نبودی به زور معجرم رو گرفت اومدم فرار کنم موی سرم رو گرفت به زخم تنت روی ریگ بیابان اشک دل و سوزانه زیبا خدا را از این غم چه چاره کنم خداحافظ ای برادر زینب! به خون غلتاند در برابر زینب! سپردمت به خدا و به ریگ های بیابان سپردمت به وحوش و به آهوان پریشان به باد گفتم اگر شد مرتبت بنمایم اما سپردمت به هرآنچه که هست ولی تو برادر سپردی ام به که رفتی به مردمان حرامی حسین