
با آنکه کس به هیچ حسابم نمیکند مولا به لطف خویش جوابم نمیکند من لایق غلامیِ او نیستم، ولی او جز غلام خویش حسابم نمیکند آبادِ او شدم چه نیازی به بادهام حتی مِی بهشت خرابم نمیکند من درخور عذاب خدایم ولی چه غم تا خواجهام علیست عذابم نمیکند از آتش جحیم چه بیمم که آتشی جز آتشِ محبّتش آبم نمیکند خارم ولی به پای گل خویش باغبان هرگز جدا زِ فیض گلابم نمیکند عاشق از آن شدم که به جز دست پاک عشق بر پای بوتراب ترابم نمیکند