
هرگز نبوده بیشهی حق را غضنفری اِلّا که بوده مادرِ او شیر مادری خالق اراده کرد و به فرمایش بتول مولا گرفت اُمّ بنین را به همسری اُمّالبنینم، مادرِ مردانِ کربلا تو شیر دادهای به وفا و دلاوری لالاییات سرودِ ولای علی بُود آموختی به زینب کبری سخنوری جز غیر از لبانِ تو، لبانِ هیچ مسیحی توان نداشت در جسم کربلا بدمد روح حیدری در مذهبی که فاطمه پروردگار اوست عشق و وفا و تربیت و ادب را پیمبری تا چون تویی نیاورد این چرخ کهنه باز مانَد فَلک به حسرتِ عباسِ دیگری هر چند او دگر پسر خویش را ندید هرگز غمی نبود که عباس شد شهید دق کرد بعد از آن که به او این خبر رسید بودند دیو و دَد همه سیراب و میمکید خاتم به جای آب کارش دگر نشستن در آفتاب شد آتشفشانِ غصّه و کوهِ مذاب شد شرمندهی نگاه غریبِ رباب شد آنقدر سوخت شمعِ وجودش که آب شد دیگر مدینه خنده به لبهای او ندید او هم شبیه زینب کبری قدش خمید گرچه صبور بود کم آورد تا شنید نامردِ بیحیا وسط مجلسِ یزید با دست اشاره کرد سوی دختر حسین **** من خادم باغِ رأفت و احساسم خاک گل یاس و غنچههای یاسم پرسید اگر زِ من که هستی؟ گویم من مادرِ سروِ کربلا، عباسم **** روزی که به کوچه خصم راهم بگرفت ابر سیَهی چهرهی ماهم بگرفت با دست به دنبال حسن میگشتم **** انکارِ خدای ازلی نتوان کرد تفریقِ رسول از ولی نتوان کرد ماتم که علی را به که تشبیه کنم؟ تشبیه علی بهجز علی نتوان کرد یا علی یا علی، مالک مُلک دلی نام زیبای تو شد رافع هر مشکلی یا علی یا مولا، ای نگار زهرا یا حیدر یا حیدر یا مرتضی ای به خاتم نگین، قبلهی اهل یقین ذکر هر مومن بُود یا امیرالمومنین یا علی یا مولا، ای نگار زهرا یا حیدر یا حیدر یا مرتضی