قسمت این بود که بر عشق گرفتار شدی خانهدار علی و محرم اسرار شدی مستفیض از نفس حیدر کرار شدی در مدار پسر فاطمه، سیار شدی تو ادب کردی و اینگونه گوهر بار شدی دامنت مرکز تربیت سقاها بود مهد فرزانگی جملهی اقاها بود سر کوی تو پر از خیل تمناها بود فکر و ذکر تو فقط، ذریهی زهرا بود همدم زینب و غمخوار غم یار شدی گفته بودی که علی جان، تو نخوان فاطمهام نسخهی ناطق قرآن، تو نخوان فاطمهام پیش چشمان عزیزان، تو نخوان فاطمهام میشوم مضطر و گریان، تو نخوان فاطمهام اینچنین کردی و بانوی وفادار شدی فاطمه بودی اما، به پرت ضربه نخورد از دم در تو گذشتی و سرت ضربه نخورد وسط معرکه روی کمرت، ضربه نخورد نوک مسمار نیامد، پسرت ضربه نخورد بین دیوار نماندی و پسر دار شدی