همه میگن امّ بنینم امّا حالا که من دیگه پسر ندارم دست علمدار مرا بریدن فکر نکنید که من خبر ندارم خبر آوردن آبروی پسرم رو بردن خبر آوردن که سه شعبهها به مشکش خوردن خبر آوردن خبرش رو به حرم آوردن پسرم تشنه لب آب افتاد به فدای لب عطشان حسین پسرم غریب و تنها جون داد به فدای لب عطشان حسین چرا رباب این همه غصّه داره بگید منم شبیه اون ببارم مشک علمدار مرا دریدن، فکر نکنید که من خبر ندارم خبر آوردن پسر رباب و با تیر زدن خبر آوردن که به دست همه زنجیر زدن خبر آوردن که حرم را یه دل سیر زدن پسرم آب شد از شرم رباب به فدای سر طفلان حسین پسرم آب نخورده لب آب به فدای لب عطشان حسین حسین