
مثل آهی که نهاد از مصدرش بیرون کشید نیزه را بابا ز حلق اکبرش بیرون کشید دشنهای نای اذانگویِ حرم را باز کرد چندتا اَشهَد ز عمق حنجرش بیرون کشید فرض کن شمشیر با فرق جوانی لج کند تیغ را باید چگونه از سرش بیرون کشید؟ **** دقم دادن جوانم را گرفتند همه تاب و توانم را گرفتند جوانی داشتم خوش قد و بالا فلک دیدی جوانم را گرفتند (فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد علی اکبر، علی اصغرم شد)۲ برایش کوچه وا کردند ای وای چقدر اکبر شبیه مادرم شد به چشم خود خزانش را ندیدم غمِ آرام جانش را نبیند دعا کردم سر نعش جوانم کسی داغ جوانش را نبیند زمین خوردی خزانی شد بهارت نزارم میکند حال نزارت ندارد قوتی پاهایم اما میآیم با سر زانو کنارت **** به هم آنقدر میآمد نمازم با اذان تو گره عمری به هم خورده توانم با توان تو تمام تو از آن من تمام من از آن تو بمان پیشم که میمیرد بهرم با خزان تو همیشه با تو میگفتم: کنارم اکبرم که هست چه غم از پیریام وقتی نگاه آخرم که هست کنارش گرچه لیلا نیست اما خواهرم که هست دلت در گیسوان من، دلم در گیسوان توست به تو گفتم: برو اما پدر پشتت راه افتاد نگاهم بر نگاه تو لبم اما به آه افتاد صدای شیون عمه میان خیمه گاه افتاد کمان ابروی ما رفتی حرم شد قد کمان تو علی اکبر...