
غروب بود، سرت روی نیزه بالا رفت غروب بود، سنان در خیام زنان رفت نفسنفس زدنت شمر را جَریتر کرد بلند کرد صدا را : چه حنجری داری! ***** خدمتگزار خوب نبودم برای تو خدمتگزار خوب نیاری به جای من غیر از غلامیِ تو به دردی نمیخورم بیرون نکن به فاطمه بیکار میشوم