صدای طفل ساکت شد صدای خیزران پیچید

صدای طفل ساکت شد صدای خیزران پیچید

[ حیدر خمسه ]
صدای طفل ساکت شد صدای خیزران پیچید
خبر آمد که زینب دست خود را بر سرش بگذاشت

صدای ناله‌ی عمه که می‌گفت الامان

خبر داری که بعد از تو به کوچه گردی افتادم
خبر داری که گیسویی به دست ساربان افتاد

فقط یک دفعه پیش زجر طفلی از عمویش گفت
چنان سیلی به دختر زد صدا در کاروان پیچید

عمو شرمنده بود و جای او بابا به پیشش رفت
همین‌که دید سر را در خرابه بوی نان پیچید

نظرات