طعم بهار را نچشیدم خزان شدم

طعم بهار را نچشیدم خزان شدم

[ محمدحسین حدادیان ]
(طعم بهار را نچشیدم خزان شدم
یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم)۲

(گیرم وضو جبیره مقصر مغیره است)۲
بس ضربه زد به بازوی من ناتوان شدم

(یک روز اگر زمین نخورم شب نمی‌شود)۲
نیرو ز دست داده‌ام و نیمه جان شدم

(آمد به خانه دختر طلحه به دیدنم)۲
گفتم ببین که پوست بر استخوان شدم
****
شدی رو به زوال ای وای، ای وای
ز بس رفتی ز حال ای وای، ای وای

(فقط یک پوست و یک استخوانی
و صارت کالخیال)۲
****
حجم این پیکر چرا کوچک شده
هیجده ساله چنان کودک شده
****
دلم شکسته از این که گفت غساله
که این شهید سه ساله‌است یا چهل ساله
****
از تو بابایی نمونده
حتی واسه بوسه روی صورتت جایی نمونده
****
قدم شکست خم شدم
میگن انگار که منم همسن عمه‌ام شدم

حسین....

نظرات