توی گرمای نفسگیر زیر هُرم گرم خورشید بین کاروونِ تنها دل خواهری میلرزید توی صحرای غریب از چشاش بارون میبارید هِی میخواد آروم بگیره فکر فردا نمیذاره بیا برگردیم حسین، بیا برگردیم حسین نمیدونه چرا اینجا تا حسینشو میبینه یاد مادرش میگفته غم روی دلش میشینه وقتی که میاد سراغش، میگه هِی برادرم لحظهها برام یه ساله، یادگار مادرم دیگه آروم نمیگیرم، ساربون کجا رسیدیم اگر میخوای که بمیرم، بگو کربلا رسیدیم بچهها میگن که نخله اون سیاهیا که پیداس اگه که کربلا اینجاس همشون نیزهی اعلاس برای مهمونی اینطور همشون هلهله دارن هر چی که تو چنته دارن برا کشتنت میارن غنچههات بیکس و تنها یه بیابون لاله چینه بگو با طفل سهساله برمیگردیم به مدینه اینجا که آبی نداره انگاری همش سرابه گمونم که زودتر از من زمونِ مرگ ربابه این طرف لبای تشنه اون طرف آب فرات برا چی به روی اصغر چشای حرمله افتاد بیا برگردیم حسین، بیا برگردیم حسین کربلا من بر تو مهمان آمدم با سپاهی از عزیزان آمدم در سپاه من علیاکبر است آنکه شبه حضرت پیغمبر است خلق و خوی میوهی جانم علی هست چون اخلاق و کردار نبی هر زمان یاد پیمبر میکنم یک نظر بر روی اکبر میکنم فریاد یا محمدا حسین رسید به کربلا...