
دلبر ابر و بارون؛ رهبر چرخ گردون صاحب پادشاهی! تو کجا و بیابون؛ بیابون من رعیتم؛ تو شاه عرش کبریا من کارهای نیستم، به تو بگم نیا دلشوره دارم از زمین کربلا (چه کربلا چه پر بلا میبینم رأس حسین به نیزهها) با همه نور عینی؛ کعبهی عالمینی با تو حرّ ریاحی، میشه حرّ حسینی أعوذبالله از غربت و اشک و آه أعوذبالله از هجوم یک سپاه أعوذبالله از غروب قتلگاه (چه کربلا چه پر بلا میبینم رقیّه رو توو شعلهها) خیمهها که بهپا شد، گریهها بیصدا شد بغض زینب شکست و کربلا، کربلا شد خدا نیاره خواهرت بشه اسیر تا کوفه و شام با غریبه هممسیر سرت روو نیزه تنت بمونه روو حصیر چه کربلا چه پر بلا میبینم تورو غَسیلِ بالدِّما مادرت بیقراره؛ مادرت غصّه داره پشت پات ای مسافر، اشک زهرا میباره دم میگیره فاللهُ خیرُ حافظا مادر به قربونت، به کربلا نیا خداخدا میگه و میخونه دعا با مادرت، فرشتهها میخونن: مظلوم شاه کربلا