
زِ خانهها همه بوی طعام بشنیدم ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم بابا، سه روز، سه روز، غذا نخوردی ستارهها رو میشمردی، سیلی و تازیانه خوردی بابا بابا، رو دست من جای طنابه هزار رحمت به خرابه، داغ من از بزم شرابه تو بزم مِی یکی منو نشون میداد یزید سرو تکون میداد