دختر شاهم ولی تو رخت اسیری

دختر شاهم ولی تو رخت اسیری

[ حاج سعید حدادیان ]
دختر شاهم ولی تو، رخت اسیری
دوام نداره باباجون، دندون شیری

دختر شاهو کی دیده، گریون باشه 
یتیمو کی دیده لبش، پر خون باشه
 کِی دیدی موم از معجرم، بیرون باشه
 
اگر که توی بغل، عمّه جامه
جای من امّا رو زانوی بابامه 
رو نیزه کی دیده سر، مهمون باشه
 
بابای‌من بابای‌من، بابا بابا

تحمل عمه زیاده، ولی من نه
دختر این همسایه شاده، ولی من نه 

دختر همسایه زده سنگم بابا
بیا که بی تو خیلی دلتنگم بابا
با اجل و با غصه می‌جنگم بابا

از اون شبی که افتادم از رو ناقه
طاقت دردونه‌ات یه چند روزه طاقه
 کبود شده، سیاه شده، رنگم بابا 

بعد از غروب کربلا شدم آواره
بیچاره اون یتیمی که عمو نداره

عروسک عمو بودم یک روز اما
حالا می‌پیچم به خودم مثل زهرا 
شکسته دست من و می‌لرزه بابا

 غارتیا بابایی خیلی نامردن
 دعوا سر گوشواره‌ی من می‌کردند 
زخمیه گوش من هنوز بابا بابا

  بابای من بابای من، بابا بابا

 دیدم سر تو زینت بزم شرابه
 من دیگه بعد از این باید برم خرابه

 چه جوری قلب ما می‌زد تا ویرونه
 داغ لبات روی دل ما می‌مونه
 قاتل دخترت بابا خیزرونه

 سیاه‌تر از شام بلا می‌شد روزم
 من از سوال مرد رومی می‌سوزم
 حرف کنیزی دلم و می‌سوزونه

 بابای‌من بابای‌من، بابا بابا

 تنگه دلم برای اون نماز شب‌هات 
 ترک ترک شده لبم شبیه لبهات 

می‌دونی دختر برا بابا حساسه 
خودت می‌گفتی‌ که گلم پُر احساسه
 شکایتم از تو که نه از عباسه

 رو شونه‌اش بودم تو طواف
 گفتم عمو نیفتم
 گفت مگه عمو مرده باشه

 اینا که بی حیا و نامردن عمه
 یه کاری با صورت من کردن عمه
 بعیده که منو بابایی بشناسه

نظرات