دینِ خدا را جاودان با صبر کردم صبرِ خدا شد جلوهگر تا صبر کردم گر با همه ظلم و جفاها صبر کردم طبقِ وصیتهای طاها صبر کردم دیدم شکستید از جفا بال و پرم را دیدم میان آتش و خون همسرم را دیدم سرشک جانگداز دخترم را در اوجِ قدرت بودم امّا صبر کردم من قهرمانِ خیبر و بدر و حنینم با ضربتی افضل ز خلق عالمینم دیدم که نیلی گشته روی نور عینم اما ندیدم محسنم را صبر کردم اینجا دگر شیرِ خدا را صبر هرگز اینجا و تن دادن به زور و جبر هرگز در حقِ زهرا قصدِ نبش قبر هرگز نامردمان بس بود هر جا صبر کردم دیشب که ماهم میهمان آسمان شد رفت و به پشت ابرها کم کم نهان شد دیشب که زهرا با پدر هم آشیان شد عمقِ جنایات شما بر من عیان شد دیدم شدم تنهای تنها صبر کردم