دستم گره خورده است بر دامان لطف تو

دستم گره خورده است بر دامان لطف تو

[ حاج منصور ارضی ]
دستم گره خورده ست بر دامان لطف تو 
بر ما رسیده شکر حق، سوهان لطف تو

مانند کفتر‌های بر ایوان لطف تو 
بی چتر باید رفت در باران لطف تو 

تو آینه در آینه مانند زهرایی 
شکر خدا بانو که تو همسایه‌ی مایی 

از سفره‌ات لفظ بفرمایید می‌جوشد 
در آستان چشم تو خورشید می‌جوشد 

در جای جای صحن تو امّید می‌جوشد 
از هر کلامت آیه‌ی توحید می‌جوشد 

چشم و چراغ خانه‌ی قلب برادر 
تو زهرا ترین معصومه‌ی موسی بن جعفر 

الحق کریمه بودنت مثل حسن جان است 
الحمدالله سایه‌ات بر روی ایران است 

تا قبله‌گاه مردم ایران، خراسان است 
امیّد ما اول خدا و بعد سلطان است 

هرکس گدای لطف این خواهر برادر شد 
جیره بگیر سفره‌ی موسی بن جعفر شد 

تا آخرین لحظه نگاهت خیره بر در بود 
دلتنگ بودی و دلت تنگ برادر بود 

قلب شکستت مهربان در خون شناور بود 
چشم خدا بر حالت مضطّرِ تو تر بود 

اما کسی بر تو جسارت کرده بانو 
بر خاندان تو اهانت کرده بانو

پیش نگاهت سر ز عمر تو بریدند
پیراهنش را از تنش بانو دریدند

در شهر آیا از سرت معجر کشیدند
با طعنه‌هاشان زجر بر جانت گزیدند

جز احترام از مردم ایران ندیدی
از مردم ما غیر خانم جان ندیدی

نظرات