
بلندمرتبگیِ تو سربهزیرم کرد میان دستان کریمانهات اسیرم کرد میان حجرهی دربستهای زِ پا افتاد از آتشی که به جان گُلِ رضا افتاد به پیش خندهی دشمن، به خویش میپیچید نفس به سینه نیامد و از صدا افتاد همین که تشنگیِ او بُرید امانش را به یاد روضهی جانسوز کربلا افتاد کسی میان نفسهای آخرش میسوخت و لرزه بر دل ارکان کبریا افتاد چقدر دور و بَرَش چکمهپوش میآید آیهی تطهیر زیر پا افتاد رسید ضجّهی اهل حرم به گوش همه همینکه سَر، سر و کارش به نیزهها افتاد و دختری که فقط شعلههای آهش ماند به گوشوارهی غارتشده نگاهش ماند سر حسین به نیزهها آتیش زدن به خیمهها سَری به نیزه بلند است در برابرِ زینب خدا کند که نباشد برادرِ زینب