ای نور دیدهی منو تاج سرم حسین یکدَم قدم گذار به چشم ترم حسین بنگر چه آمده است بعد تو بر سرم حسین در زیر آفتاب ببین بَسترم حسین نام تو گشته زمزمهی آخرم حسین بالا سر همه تو دَمِ آخر آمدی بالین هر شهید به چشم تَر آمدی با زانو در کنار علیاکبر آمدی بر دیدن سهسالهی خود با سَر آمدی من خواهر تواَم، بیا دربَرَم حسین یادش بخیر، آن تب و تابی که داشتم در طول آن مسیر رکابی که داشتم در زیر سایهی تو حجابی که داشتم دیدی چه شد حسین، نقابی که داشتم دیدی چه شد، مقنعه و معجرم حسین همسایه نیز سایهی من را ندیده است من را خدا برای حسین آفریده است کوفه صدای حیدریام را شنیده است از خطبههای من دل عالم تپیده است با خطبههام زهرهی یک شهر آب شد یعنی فلک روی سرِ دشمن خراب شد من زینبم که اُمِّابیهاست مادرم من وارث شجاعت سردار خیبرم من زینبم که یک نفره چند لشکرم لرزیده کوفه از غضب روی منبرم امّا مرا زمین زده داغ برادرم در قتلگاه نقش زمین شد برابرم دنیای من نشست به خون جسم اطهرش قرآن من به زیر لگد ماند پیکرش دیدم خودم چه آمده به روز حنجرش دیدم که رفت بر سرِ سرنیزهها سرش وای از سنان و خندهی آن شمر روسیاه شد زیر و رو تمام تنش بین قتلگاه بازار شام جای منو بچّهها نبود دشنام و تازیانه به ماها روا نبود مانند شام هیچ کجا بیحیا نبود بزم یزید جای عزیزان ما نبود تنها نه اینکه طعنه به اهل حرم زدند با چوب خیزران به لب دلبرم زدند من که به جز تو پشت و پناهی نداشتم دیدم تو را غریب و سپاهی نداشتم تو زیر پا و تاب نگاهی نداشتم جز رو زدن به قاتلت راهی نداشتم شرمندهی تواَم، چه کنم خواهرم حسین