پیرمرد بلا کشیده منم

پیرمرد بلا کشیده منم

[ سیدرضا نریمانی ]
پیر مرده بلا کشیده منم
پسر شاه سر بریده منم

روضه خوانی که هر چه می‌گوید
با دو چشم کبود دیده منم

(آنکه از ناقه دید بانویی
پایِ یک بوسه شد خمیده منم)۲

آن امامی که با تنی تب‌دار 
عقب ناقه‌ها دویده منم

آنکه وقت فرار از خیمه
ناله‌ی دختران شنیده منم

آنکه در بین بوریا دل شب
پیکر یک امام چیده منم

آنکه در گوشه‌ی خرابه‌ی شام
دفن کرده گلی شهیده


«آن شب که من از ناقه افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی

اون شب از روی اون ناقه توی راه بین اون صحرا
بازی میکردم افتادم چیزی نیست غُصه نخور بابا

غصه نخور بابا توی راه بین اون صحرا 
یکی دستش تو تاریکی به گونم خورده چیزی نیست

هیچکس نمیدونه بپرس از عمه می‌دونه
یکی از من یه گوشواره امانت برده چیزی نیست»

نظرات

سلام واحترام خدمت شما از زحمات شما بسیار ممنوم واقعا این کارتون قیمت نداره اجرتون با حضرت زهرا سلام الله علیها