
نمیگم مفصل شد اون کوچه یک لحظه مقتل گرفت راهمون و سر مادرم داد زد اول اهانت به من کرد جسارت به زن کرد جلو چشمای من روی مادرم دست بلند کرد (میمیرم به زودی، حسین خوش به حالت نبودی)۲ یجور زد که دیگه نمیره رد اون کبودی هی میگفتم که نزن نزن میزد حرفا با خودش امام حسن میزد اینکه هیچیم نشد آزارم میده کاش یدونه سیلیام به من میزد دلم خون ِ از ترس بزارید بگم این و هم پس یه روزم بلند شد به روی رقیه همین دست بی تو دق کردمو پنهون کردم پهلو دردمو همش منو کشید شبیه وحشیا همش میگم عمو جونم زجرو نبخشیا میمیرم آخرش اگه نباشیا موهامو میگیره از پشت همونی که ازم پدرم رو گرفت با یه عده حرومی دور حرم رو گرفت تو نبودی به زور معجرم رو گرفت اومدم فرار کنم موی سرم رو گرفت دلم گرفت ز حرفی که گفت غساله که این شهید سه ساله است یا چهل ساله ؟ سلام خانوم ایتها الصدیقه الشهیده ای نوهی مادر قد خمیده گنبدتم مثل موهات سفیده گلهای لباس پاره را پرپر کرد با اشک نثار مقدم دلبر کرد از روی طبق پارچهای رو برداشت تا به جای روسری سر کرد موش رو گرفت حرمله به زور النگوش رو گرفت اونقدر زد غش کنم چون میخواهد خواهش ازش کنم میگفت زدم بیچارهاش کنم تا خون به دل عمهاش کنم گفتم با چشم تر مستی اسم بابامو نبر