
میگن تو کربلا، با دست بر کمر بابای پیر اومد، به بالین پسر هلهله میکنن، تموم شامیا پخشه تنِ علی، تو کل کربلا میگفت ببین که هستم، انگشتنمای دشمن نانجیبا میخندن، به اشک چشمای من یه فکری کن به حالم، بابا دارم میمیرم نمیتونم تنت رو، تو آغوشم بگیرم (یا ولدی علی جان)4 این طور نمیشه خوب، تو رو ببینمت تو رو باید روی، عبا بچینمت نهایت غمی، تو ذبح اعظمی هر کاری میکنم، چرا علی کمی؟! میگم نیگا کن عباس، طرز شکستنش رو داداش یه کم یواشتر، بذار زمین تنش رو هر کاری میکنم من، دلم با غم سهیمه شبیه تو نمیشه، این جسم نصفهنیمه (یا ولدی علی جان)4 (خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بین نامحرم ببر)