پاشو که من جز این ندارم آرزو ... فقط یه بار دیگه برام اذان بگو ... هلهله می کنن تموم شامیا ... کی تسلیت میده منو تو این عزا ... ببین شدم عزیزم انگشت نمای دشمن ... نا نجیبا می خندن به اشک چشمای من ... یه فکری کن به حالم ، بابا دارم می میرم ... نمی تونم تنت رو تو آغوشم ببینم ... علی جان ... این طور نمیشه خوب تورو ببینمت ... تو رو باید روی عبا بچینمت ... نهایت غمی ، تو ذبح اعظمی ... هر کاری می کنم علی چرا کمی ... از شمشیرای تشنه تنت رو پس گرفتم ... قطعه های تنت رو به روی دست گرفتم ... می دونی که علی جان ، خیلی برام عزیزی ... چرا از روی دستام شبیه آب می ریزی ...