
رسم است هر که داغِ جوان دید،دوستان رأفت بَرَند حالت آن داغدیده را یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا آن یک ز چهره پاک کند اشکِ دیده را آن دیگری بر او بِفشانَد گُلاب و شَهد تا تقویت کند دلِ مِحنِت چَشیده را یک جمع دَعوَتَش به گُل و بوستان کنند تا بَرکَنَندَش از دل خارِ خَلیده را جمعِ دگر برای تسلّایِ او دهند شرحِ سیاه کاریِ چرخِ خمیده را القصّه هر کَسی به طریقی ز روی مِهر تسکین دهد مصیبتِ بر وی رسیده را آیا که داد تسلیتِ خاطرِ حسین؟ چون دید نعشِ اکبرِ در خون تپیده را آیا که غمگساری و اَندُه بَری نمود لیلایِ داغ دیدهی زَحمت کَشیده را بعد از پسر دلِ پدر آماجِ تیر شد آتش زدند لانهی مرغِ پریده را ***** لب را بهم بزن، نفسی زن که هیچ چیز شیرینتر از شنیدن بابا نمیشود این پیرمرد بی تو زمینگیر میشود2 بیشانهی تو مانده اگر پا نمیشود هر عضو را که دیدهام از هم گشوده است جز چشم تو که بر رُخِ من وا نمیشود