
رسید حسین ... چه جوری تا جسم علی دوید حسین... اون آخرا خودش رو می کشید حسین ... فقط خدا می دونه که چی دید حسین ... سرش یه جا ، دونه دونه اعضای پیکرش یه جا ... جدا شد از هم تن پر پرش یه جا ... جمع نمیشه علی اکبرش یه جا ... این لشکر داره تو دلش کینه از اسم تو علی ... تا خیمه شاید نمونه چیزی از جسم تو علی ... لخته لخته خون روی این لبا ... ای کاش که تنت جا شه تو عبا ... خیز و از جا آبرویم را بخر ... عمه را از بین نامحرم ببر... حسین ... یا اباعبدالله ... دست و پایی ، نفسی ، نیم نگاهی ، آگاهی غیر خون آبه مگر ناله در این حنجر نیست ؟ در کنار توام و باز به خود می گویم ... نه حسین ، این تن پوشیده به خون اکبر نیست ...