
خواهم که بوسهات زنم اما نمیشود جایی برای بوسه که پیدا نمیشود لب را به هم بزن نفس زن که هیچ چیز شیرینتر از شنیدن بابا نمیشود این پیرمرد بی تو زمین گیر میشود بی شانهی تو مانده اگر پا نمیشود هر عضو را که دیدهام از هم گسسته است جز چشم تو که بر رُخ من وا نمیشود ای پاره پاره تن ز دل پاره پارهام گفتم بغل کنم بدنت را نمیشود دل من چون تن تو صد چاک است بعد مرگ تو حسابم پاک است علی جان بسکه پاشید ز پا تا سر توست همه دشت پر از پیکر توست