دیدم که عیسی بر آمد زدشت

دیدم که عیسی بر آمد زدشت

[ حاج علی انسانی ]
شنیدم که عیسی در آمد ز دشت
به مقصوره عابدی درگذشت
به زیر آمد از غرفه خلوت نشین
به پایش در افتاد سر در جبین

یکی زندگانی تلف کرده بود
به جهل و ضلالت سر آورده بود

روان اشک حسرت به مژگان چو میخ
که عمرم به غفلت گذشت ای دریف

گناهم ببخش ای جهان آفرین
که گر با من آید فبئس القرین

وز آن‌سوی عابد سری پرغرور
 به فاسق ترش کرده ابرو ز دور
که این مدبر اندر پی ما چراست؟
نگون بخت فاسق نه در خور ماست؟


خدایا به محشر که حاضرشوند انجمن
خدایا تو با او مکن حشر من

شنیدم به عیسی علیه السّلام
 در این بود وحی از جلیل و صفات 

برآمد به عیسی علیه السّلام
که گر عالم است این و گر این جهول
مرا دعوت هر دو آمد سلام

وگر عار دارد عبادت پرست
که در خلد با وی بُود هم‌نشست

بگو عار از او در قیامت مدار
که او را به جنّت بریم این به نار

ندانست در بارگاه غنی
که بیچارگی بِه ز کبر و منی

تو خود را ز نیکان شمردی بدی
خدایی نمی‌گنجدد اندر خودی

از این نوع طاعت نیاید به کار
برو عذر تقصیر طاعت بیار

گنه‌کار اندیش‌ناک از خدا
بِه از پارسای عبادت نُما

اینو من خوب می‌دونم خیلی بدم
امّا مهمونم تو خونت اومدم

نظرات