
حدیثی نقل باید کرد از لولاک بالاتر که نورش لِیلهی قدر است و از ادراک بالاتر طهورای وجودش قبل از این عالم زبانزد شد طلوع نور او سوغاتی معراج احمد شد قدم رنجه نموده در جهان تاثیر بگذارد قدم بر روی چشم آیهی تطهیر بگذارد جهان پر نور شد از روشنایِ صبح لبخندش مَه و خورشید حیرانِ کرامات گلوبندش خدیجه در سُلوک نور، وقتی رهسپارش شد در آغوشش گرفت و سالها خدمتگزارش شد خدا بر گنج عصمت دُرُّ و مروارید بخشیده به یُمن فاطمه بر عالمی توحید بخشیده همان حوریهای که سابقاً در عرش ساکن بود همان گنجینهی خلقت که خود گنجور محسن بود تمام طایفه او را خدای ایل میگفتند ملائک سجده بر او کرده و تَهلیل میگفتند به نزد واژههای نور، او مِشکات میباشد همان آیینهای که مادر سادات میباشد کسی که از ازل در آسمان اُمِّ اَبیها شد همان آیینهای که مادر اسماء حُسنی شد همان که شرح می دادند قدسیها عفافش را به سائل میدهد پیراهن شامِ زَفافش را خدا پردهنشین منزلش کرده است عصمت را به او بخشیده بین رُقعهای حکم شفاعت را