حجم تیری که علمدار زمینگیرش شد باورم نیست که در حنجرهات جا شده است پیرِ همه بود اگرچه او کودک بود صبرش به غریبیِ پدر اندک بود میکرد نگاه به نیزه میگفت رباب ای کاش سرِ نیزه کمی کوچک بود ***** سینهها از الم افروخته شد تن و تابوت به هم دوخته شد از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم؟ نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد همان که پیکرت افتاد، خواهرت افتاد