
بغلم کن دوست دارم سر روی شونه هات بذارم بغلم کن مگه من چندتا امام حسین دارم ... در به درم ، جایی رو دیگه ندارم که برم ... در به درم ، کجا رو دارم آخه غیر حرم ... مرا ببخش ، مرا ببخش تو حالا به خاطر زینب ... بغل بگیر گدا را به خاطر زینب ... دم در مادرت ایستاده ... دوباره بیرقتان را کشیده ام آقا ... هزار شکر به ماتم تو رسیده ام آقا ... هزار شکر که زهرا حسابمان کرده ... برای نوکری ات انتخابمان کرده ... به دست سینه زنان برگ دعوت زهراست ... به روضه آمدن ما عنایت زهراست ... کسی ز بزم تو تعدیل می شود هرگز ... مگر عزای تو تعطیل می شود ... چه قدر مرگ برای غم تو مطلوب است ... در این حسینیه ها خاکمان کنی خوب است ... اگر چه جنس دل نوکر تو از سنگ است ... برای دیدن کرب و بلا دلم تنگ است ... خدا کند که دل خسته ی مرا بخری ... خدا کند که مرا اربعین حرم ببری ... دوباره یک شب جمعه ، دوباره آه حسین ... رسد به محفل ما بوی قتلگاه حسین ... دوباره فاطمه دارد بنی می خواند ... گرفته زمزمه دارد بنی می خواند ... لباس دوخته بودم کجاست پیراهنت ... گرفت پهلوی من وقت دست و پا زدنت ... خبر این است که در کوفه لبم عطشان است ... مسلمت بی کَس و آواره و سرگردان است ... جانم کاش میشد بنویسم به حضور لب تو خیزران منتظر آمدن دندان است ... بوسه گاه نبوی دل نگرانت هستم ... رسمشان سنگ زدن بر دهن مهمان است ... نگرانی من این است که گریان بشود دختری که بغل خواهر تو خندان است ... کاش میشد که نبینند دگر طفلانم بدنم را که به زیر لگد اسبان است ... اما حسین سرم از گردن اسبی نشود آویزان ... گرچه از روی قناره تنم آویزان است ... برگرد برو کوفی جلوی راهتو می گیره ... تو دستای پیر و جوون قبضه ی شمشیره ... رونق گرفته بازار آهنگر کوفه ... مهمون نوازیشون حالا با تیر و شمشیره ... امشب که آواره تو کوچه بازارم ... فکر علی اصغر هی میده آزارم ... نمی دونم نامه بهت رسید یا نه ... کوفا میا حسین جان ... کوفه وفا نداره ... در کوچه مرا با غل و زنجیر کشیدند ... کار من بیچاره به بازار کشیده ... دندان من افتاد و لبم پاره شد از بس ... از پیش و پس این قدر به من سنگ رسیده ... نقل دهن مردم این شهر کنیز است ... پس حق بده از مسلم تو رنگ پریده ... از کتف مرا روی هوا کرده معلق ... قلاب قناره بدنم را طلبیده ... در مجلس عیاشی اگر رفت عیالت ... شرمنده ام از عترت بازار ندیده ... افسوس که افتاده مسیرت به بیابان ... با دختر بر خار مغیلان ندویده ... یک خط بنویسم که بخوانی و بگریی ... دل تنگم و دل تنگم و دل تنگ حمیده ... این زخم ها ، این آب ها اصلا بهانه است ... من تشنگی را دوست دارم عاشقانه است ... آقا خلاصه من به جرم عشق مُردم ... یاد تنور افتادم اصلا نان نخوردم ... کوفه دلی با کینه ها لبریز دارد ... در دستاشان سنگ های تیز دارد ...