
صدای گریه شبیه صدای باران است شبیه ابر دو چشمم همیشه گریان است حسین... منم که درد رسیده به استخوانهایم و درد عشق تو درد بدون درمانم ببین که زخم روی سرم خراب شده به زاست کاخ امید مرا که ویران است رجب بدون زیارت، رجب نخواهد شد که بین ما و حرم، حرفها فراوان است به مشتها که زده روی سینهاش زهرا قسم که پیکر تو روی خاک عریان است بغل نکرد تو را خواهرت ولی عوضش تن تو در بغل ماسهی بیابان است نه شیرخواره نه گهواره، نه از طفلش نباری رباب از غم، داره کمکم میمیره با لالایی بغل وا کرد زیر نیزه، سر بچهاش نیفته علی تا خورد رو نی خوابید، رباب قصه نگفته آرزوهای رباب و از تو مزارش بردند غافله به احترام نوزاد تشنهاش آبی نخوردند خواب نداره اونکه حرم رو آواره دیده پاره پاره گلوی طفل شیرخواره دیده آخ بمیرم باز بین بازار گهواره دیده تو رو ازم حرمله گرفت دلخوشی به مادر نیومده حلالم کن مادرم بسه تشنگی تو سه شعبه دندونه داره و دندونات هنوز با غریبههای جهان آشنا عهدهدار مردم بی دست و پا حسین