هرکه عاشق شده محکوم به پریشان شدن است

هرکه عاشق شده محکوم به پریشان شدن است

[ امین قدیم ]
هرکه عاشق شده محکوم به پریشان شدن است
عاشقی عاقبتش بی سر و سامان شدن است

من به دردت نخورم هم بلدم گریه کنم
آخر و عاقبتم ختم به گریان شدن است

گریه خوب است ولی خانه خرابم کرده
قسمت خانه‌ی در سیل به ویران شدن است

تا دم مرگ هم از تو نکشم دست ببین
زندگی‌نامه‌ی من دست به دامان شدن است

بی ادب بد دهنی کرد تو را زجر دهد
این هم از برکت هم بند نگهبان شدن است

ساق پایی که شکسته چقدر آبت کرد
درد زخمی که قدیمی‌ست فراوان شدن است

تو بغل گرفتی خاک قتله‌گاهو
شاه میفهمه زمین خوردن شاه و
میزدن تو رو پیاده و سواره
ذوالجناح اومد حرم کمک بیاره

چه روزگار سیاه
چه حرفا و سپاهی
دگر نیفتد الهی
بلند مرتبه شاهی

نظرات