اشک من گرچه کنون راه تماشا بسته

اشک من گرچه کنون راه تماشا بسته

[ حاج علی انسانی ]
اشک من گرچه کنون راه تماشا بسته
چه کسی آینه‌ی فاطمه را بشکسته

ای امید دل من

چون حسین از خیمه‌گاهش دور شد
چشم زینب کم کمک کم نور شد

رو به کوی دوست منهاج من است
دیده وا کن، دیده وا کن وقت معراج من است


بُود به شب معراج آن گیتی فروز
ای عجب معراج من باشد به روز

تو بُراق آسمان پیمای من
روز عاشورا شب اسرای من

بس حقوقا کج معمنت بر ذمّت است 
ای صُمت نازم زمان همّت است

پس به چالاکی به پشت زین نشست
این بگفت و برد سوی تیغ دست

ای مشعشع ذوالفقار دل شکار
مدّتی شد آن که ماندی در غلاف

آن‌قدر در جای خود کردی درنگ
تا گرفت آیینه‌ی اسلام زنگ

هان و هان ای جوهر خاکستری
زنگ این آیینه می‌باید بری

می‌کنم زنگ از تو تا کی تابناک
کن تو این آیینه را از سنگ پاک

در مزاج کفر شد کون بیشتر
سر برآور ای خدا را نیش‌تر

خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان

در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مهلا مهلاش بر آسمان

ای سوار سر گران کم کن شتاب
جان من لختی سبک‌تر زن رکاب

تا ببوسم آن رخ دل‌جوی تو
تا ببویم آن شکنجه موی تو

نظرات