از خیمه تا میدون برام لالایی خوند شاید بخوابم میگفت علی آروم بگیر بابا برات دنبال آبم با خودش آروم میگفت یه جرعه آب هم واسه اصغر بسه به مادرش من قول دادم این بچه سالم به حرم میرسه خدایا، هی شونهشو تکون میده پسرم گمونم، داره رو دستم جون میده پسرم با دستاش، کیو به من نشون میده پسرم؟ (بابایی، فاطمه اومده منو ببره ) وقتی گلوم شد غرقِ خون دیدم که شونههاش میلرزه میگفت چجور بی تو برم دیدم داره صداش میلرزه مونده بود چکار کنه وایسه تو میدون یا بره تا حرم منو زیر اون عباش پنهون میکرد تا نبینه مادرم منو برد آروم که خاکم کنه پشت حرم با گریه هی خاک میریخت روی تنم رو سرم دلم سوخت وقتی میگفت ببخش منو پسرم (بابایی، فاطمه اومده منو ببره)