
گوداله سنان همه گریه میکنند خوشحاله سنان شاه مظلوم حرم پاماله سنان نحرت کردن، سر پیری یه سفر اومدی زهرت کردن سر بریده از قفا راهی شهرت کردن یکی ته گودال لباستو پرت کرد شلوغی خیمه حواستو پرت کرد عذاب کردنت منع آب کردنت شبیه گندم ری آسیاب کردنت عذاب میده تو رو، توی قتلگاه پیچ و تاب میده تو رو تو آب میخوای و با نوک نیزه سنان جواب میده تو رو پناه داره مگه؟ غیر نیزه تکیهگاه داره مگه؟ یه مرد اونجا نبود بگه دست و پا زدن نگاه داره مگه؟ روزهاش را سنان شکست داده نیزهای را به جای خرما خورد حسین جان