گریه زیاد کردم، روضه زیاد خوندم پشت سرت خیلی، و اِن یَکاد خوندم و اِن یَکادُ الذینَ کفروا، نیزه فرو شد به تنت و اِن یَکادُ الذینَ کفروا، خودت بگم از اون دهنت یکی دم مغرب، موتو پریشان کرد با تنِ صدپارت، یه ختم قرآن کرد اونی که از گودال، سرِتو بالا برد روی سرِ زینب، صداشو بالا برد منو زابرام نکن دست و پا که میزنی مادرو نگاه نکن منو چشم به راه نذار تو رو جونِ مادرت پاهاتو تو قتلگاه نذار یه نفر کاری کنه شمر اومده برا ما جلوداری کنه غروب شد خورشید نشست شمر ولی از تنت پا نشد اذان شد، نمازش رو بست راهِ حلقت ولی وا نشد یک زنِ تنهام چطور شمرو ازت جدا کنم پاشو اذون مغربه، من به کی اقتدا کنم رگاتو میبوسم، گلوتو میبوسم توروخدا دست و پا نزن