بیا و حال مرا روبه‌راه کن ارباب

بیا و حال مرا روبه‌راه کن ارباب

[ سیدرضا نریمانی ]
بیا و حالِ مرا روبه‌راه کن ارباب
به دست خالیِ من هم نگاه کن ارباب

شکسته‌بال‌تر از من در این حوالی نیست
نگاهِ ویژه بر این روسیاه کن ارباب

گناه دارم و آواره‌ام بیا فکری
به حال نوکرِ بی‌سرپناه کن ارباب

بگیر دست مرا و همیشه هیئت را
برای خستگی‌ام تکیه‌گاه کن ارباب

مرا به کرب‌وبلایت دوباره راه بده
تمامِ ماهِ مرا غرق آه کن ارباب

بیا و تا که پُر از اشک روضه‌ات بشود
تو چشم‌های مرا بی‌گناه کن ارباب

به‌جز برای تو مُردن برای من ننویس
مرا شهید کن و دل‌به‌خواه کن ارباب

قبو کن که بمیرم برای حنجرِ تو
مرا فدای غمِ قتلگاه کن ارباب
****
هرکس به طریقی دلِ ما را آزرد
بی‌واهمه هرچیز که می‌شد را بُرد

بِالفرض که انگشترِ تو قیمت داشت
پیراهنِ پاره به چه دردش می‌خورد؟ 
****
سرِ پیراهنِ تو گریه‌ی مارا درآوردند
میانِ این‌همه کُشته تنها تو عریانی
****
السّلام ای بدنِ بی‌سرِ گرمادیده
السّلام ای‌ سرِ مجروحِ کلیسا‌دیده

با چه وضعی تَه گودال کشاندند تو را
ما شنیدیم ولی زینب‌کبریٰ دیده

ای به قربانِ نگاهش که از این دشتِ‌ بلا
کربلایی به سرش آمده زیبا دیده

زینتِ دوشِ نبی بودی و بی‌وجدان‌ها
سر بریدند و گرفتند تو را نادیده
****
حسینم ای‌ بی‌سر، حسین عریان‌پیکر
تو را تشنه کشتند، بمیرم ای‌ مادر

دوید و دویدم، بُرید و بریدم
سرت را سرِ نیزه دیدم

قَتَلوکَ بُنیَّ، ذَبَحوکَ بُنیَّ
****
خنجر انداخت مسیحی و مسلمان برگشت
به گمانم تهِ گودال مسیحا دیده

ای‌ عزیزی که تنت پیش همه عریان شد
بر سرِ پیروهنت فاطمه دعوا دیده

دختری که همه‌ی دلخوشی‌اش بابا بود
عوضِ دیدنِ بابا، سرِ بابا دیده
****
با گریه خیمه‌گاهو می‌بینم
با غصّه ذوالجَناحو می‌بینم
با گریه صورتت رو می‌بوسم
با غصّه قتلگاهو می‌بینم

یه عدّه بی‌حیا رو می‌بینم
فرار بچه‌ها رو می‌بینم
همین که خیره به سرت میشم
یه خنجر از قفا رو می‌بینم

می‌بینمت به مشکل افتادی
به زیر پای قاتل افتادی
جلو چشمای من به خاک و خون
شبیه مرغِ بِسمل افتادی 

غریب گیرآوردنت داداش
فدای غصّه خوردنت داداش
برات بمیرم که تَه گودال
به زورِ نیزه بردنت داداش

آخه اینا چی می‌خوان از جونت
فدای موهای پریشونت
هنوز که خِیزرون نیاوردن
بگو چرا شکسته دندونت

فدای این نگاهِ مظلومت
از آب هم کردند محرومت
تورو خدا نگو أنا العطشان
با نیزه می‌زنن تو حلقومت

داره چه غوغایی به‌پا میشه
دَم غروبِ کربلا میشه
الشّمرُ جالِسٌ عَلیٰ صَدرک
داره سر از تنت جدا میشه

نظرات