بیبی جانم کرمش منشاء همهی برکات چادرش حبلِ ماست بین صراط شیرِ غُرّان مقابل خطرات فخرِ سادات، زینبُالسادات عرش روی عصاش قائم است از تمام جهات فاطمه است چند روزیست بین نافلهاش بالاخص در قنوت کاملهاش بوده از وسعِ کم فقط گلهاش آمدند عاقبت دوتا صلهاش گفت با خود رسید نوبتِ من سر زد امروز صبحِ دولتِ من ای حسین! ای عزیز خونِ جگرم گریه کم کن مقابل نظرم شرمسارم ز وسع مختصرم پیشمرگِ تو این دوتا پسرم عمر از این بیشتر نمیخواهم تو نباشی پسر نمیخواهم تکیه بر نیزهات نده برخیز جانِ زهرا ز خواهرت نگریز شاه اینجا تویی، عقیله کنیز کم و ناقابلاند این دو عزیز بپذیر این دو عبد را نپذیری قسم به زهرا این دوتا سهم کربلای مناند پای تو عاشق فدا شدناند مثل تو تشنهاند، بیکفناند باید از غُصّه آتشم بزنند دوست دارم برات جان بدهم عشق را بر همه نشان بدهم بین من با تو بود قول و قرار تو به گودال و من سرِ بازار دورِ من جمع میشوند اشرار این دو آنجا به نیزهاند انگار کاش یا اهل شام کور شود یا ز من این دو، دورِ دور شوند