وقتی که مرا عصیان، میبُرد به رسوایی من چاره ندیدم جز، ایوان نجف جایی از حُبّ علی یکبار، گفتیم به مجنون، گفت: ای وای چه معشوقی! بَهبَه که چه لیلایی! در دایرهی قِسمت، ما نوکر مولاییم مارا ببَرد تقدیر، هرجا که تو آنجایی از جای چو برخیزم، با نامِ تو برخیزم اسمِ تو علی جان است، الحق که تو محیایی گفتم که علی دارم، یعنی که خدا دارم گفتند نگو اما، والله تو یکتایی ابلیس به پات افتاد، افلاک به وجد آمد وقتی درِ خیبر را، کَندی تو به تنهایی ای تیغ دودَم در دست، دنیا پُر نامرد است دریاب ضعیفان را، حیدر تو توانایی در دایرهی قِسمت، ما نوکرِ مولاییم ما را ببَرد تقدیر، هرجا که تو آنجایی