وعده ای دادهای و راهی دریا شدهای خوش به حال لب اصغر که تو سقا شدهای آب از هیبت عباسی تو میلرزد بی عصا آمدهای حضرت موسی شدهای به سجود آمدهای یا که عمودت زدهاند یا خجالت زدهای، وَه که چه زیبا شدهای یا اخا گفتی و ناگه کمرم درد گرفت کمر خم شده را غرق تماشا شدهای ماندهام با تن پاشیدهات آخر چه کنم ؟ ای علمدار حرم مثل معما شدهای مادرت آمده یا مادر من آمده است ؟ با چنین حال به پای چه کسی پا شدهای كاشِفَ الْكَرْب عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ ... اباالفضل، اباالفضل ... واعطشا ...