
نفس به سینه مبدّل به آه خواهد شد بدون تو همه عمرم تباه خواهد شد فدای آن رمضانی که با تو میآید و با حضور تو شامش پگاه خواهد شد اگر چه ماهِ خدا باز بی تو خاموش است ولی به نور روی تو این ماه، ماه خواهد شد کنار سفرهی این افتتاح خوشحالم که در کنار تو ماه افتتاح خواهد شد فدای این چشم رحیمت دل سیاهم را اگر نگاه کنی بیگناه خواهد شد قدم گذار به چشمم که با رسیدن تو نسیم چهرهی من گَرد راه خواهد شد به هر که گفت رهایت کنم به او گفتم گدا همیشه در این خانه شاه خواهد شد دخیل دامن ششماههی حسین شدی بساط گریه دوباره به راه خواهد شد شَه تهیدست شد چو از کم و بیش سر خجلت فکندم در پیش اصغرش را به کف گرفت و بگفت برگ سبزیست تحفهی درویش