
دل بسته ام مرا ز سر خویش وا نکن از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن هرگز نگویم ات که بیا دست من بگیر گویم گرفته ای ز عنایت رها مکن من با تو پیش از آمدنم آشنا شدم ای آشنا مفارقت از آشنا مکن تنها بود به دست تو تومار جرم من این مشت بسته را به ور خلق وا مکن درمان درد من نبود غیر درد عشق این درد را ز لطف بیفزا دوا مکن در من اگر سعادت ترک گناه نیست در تو کرامت است تو ترک عطا مکن خواهی اگر ز لطف به من اعتنا کنی دیگر به کثرت گنهم اعطنا مکن نزد کریم فرق ندارند خوب و بد یک جا قبول کن همگان را سوا مکن عمری به زخم تیر بلا سینه ام بسوز ولی آنی به هجر خویش مرا مبتلا مکن میثم اگر که تو ترک تن جان کنی ترک محبت علی مرتضی مکن