
عاشق فقط به دیده ی گریان دلش خوش است هجران زده به حال پریشان دلش خوش است عشق است هرچه را بپسندی برای من دلدادهات به غربت و هجران دلش خوش است گفتی بسوز در غم من… ، اِی به روی چشم دلسوخته به لذت درمان دلش خوش است با فقر محض آمدنم عیب و نقص نیست وقتی که مور هم به سلیمان دلش خوش است محتاج یک نگاه کریمانه ی تواَم قحطی زده به قطرهی باران دلش خوش است در پشت در نشستن من بیدلیل نیست سائل فقط به لطف کریمان دلش خوش است با دست مهربان خودت لقمهای بگیر خیلی گدا به لقمه ای از نان دلش خوش است اینجا بساط شاه و گدا فرق میکند اینجا خود کریم به مهمان دلش خوش است گیرم که خشک هم بشود چشم نوکرت بر ابر رحمت تو کماکان دلش خوش است میگفت عاشقی که زیارت نرفته بود تنها به لطف شاه خراسان دلش خوش است وقتی دلت گرفت فقط فَابکِ لِلحسین نوکر به روضهی شه عطشان دلش خوش است ای شهریار نیزه نشین آیهای بخوان دردانهات به آیهی قرآن دلش خوش است ******* زن غساله چه می دید که با خود می گفت مادرت کاش به جای تو پسر می آورد ******* من چقدر با روزای قبلم فاصله دارم قدر تموم قافله بابا آبله دارم حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی عمو عباس رو نیاوردی چرا تنها اومدی به دخترای شامی گفتهبودم پدر دارم حیف شب اومدی دخترها خوابن ... ****** ای عزیز دلم ای بابای شهیدم ای عزیز دلم از غم تو بریدم ای عزیز دلم کی موهاتو کشیده ای عزیز دلم کی چشاتو دریده عزیز دلم کی گلوتو بریده ****** از غصه پرم خیلی از نبودن داداش علی اکبر دلخورم معلومه وقتی نباشه من همش سیلی میخورم افتادم روی زمین ولی نیوفتاده چادرم