
خانه بودم فاطمه آورد تا اینجا مرا هر کجا مادر بفرماید گذر دارم حسین روضه را جارو زدم قلب مرا جارو زدی حال دیگر داشتم حال دگر دارم حسین هر چه که دارم نگیری هر چه که دارم تویی من بهجز عشق شما چیزی مگر دارم حسین؟ بشنود هر کس که میخواهد زِ تو دورم کند مرگ بر من! لحظهای دست از تو بردارم حسین آنقدَر پای تو میسوزم خودت خاکم کنی با همین بیچارگی خیلی هنر دارم حسین کربلای تو مگر در هیئت و در روضه نیست؟ پس چرا من اینقدر فکر سفر دارم حسین؟ چیزی از دستت نمیخواهم خجالت میکِشم آخر از انگشت و انگشتر خبر دارم حسین