حرم سوخت دلم سوخت چادر روی سرم سوخت چشام سوخت، پاهام سوخت توی خیمه معجرم سوخت آروم آروم آروم، با قد خمیده دنبال تو میدَوَم نفس بریده پدری رو نیزه، دختری توی صحرا جز سکینه بابا جون بگو کی دیده آروم آروم آروم، میگیره نفسهام چی بگم نمونده سو بابا تو چشمام هرچی بابا میگم، نمیدی جوابم میبینی زخمی شده بابایی پاهام بابا میشنوی صدامو، سوز گریههامو، گوشوارههامو بردن بابا، چادرو کشیدن، گوشمو دریدن، معجرمو بردن رو پای عمه خوابیده، سفت چادرش رو چسبیده خواب که بود افتاد و جاموند، معلومه خیلی ترسیده دخترِ ظریفه، گرسنشه نحیفه زجر بیانصاف، نگفتنش ضعیفه یه ضربه با سیلی، یه ضربه پا زد موهاشو گرفت و کشید بالا زد شبیهِ مُغَیره چه بیهوا زد دیر اومدی کارم تمومه بی تو نفس زدن حرومه تمومه جونم پر زخمه آفتابِ عمرم روی بومه بابا بابا تو رفتی و اسیر شدم رو نیزهها بابا بابا سرت رو دیدم پیر شدم تو بازارا بابا بابا با زجر هم مسیر شدم پیش کسی سفرهی درد و دلم رو بابا وا نکردم شبیه تو هر شب از دردِ پهلو گریه کردم چشمت روشن بردن اینا گوشوارمو میخونم بازم روضهی گوشِ پارمو میدونی بابا دلیل چشم تارمو خستهام از بار تَرَحُّم در به درم میون مردم عمه میگه باباتو کشتن به خاطر چند کیسه گندم روضه خوندم برا تو ای شاه غریب از صدره زین افتادی ای شِیبِ خَضیب