
بیتو زهرا نَفَسگیره این دنیا میسوزه سینم از، غُصّه این روزا آتیشم زده این داغ، که اَزَم رو میگیری میمیرم زنده میشم، دست به پهلو میگیری آسمونِ خونم تاریک و تاره اَبرِ چشمام داره، باتو میباره این تویی که هنوزم، تو شبام میدرخشی میشه فاطمهجانم، حیدرت رو ببخشی؟ میبینمت، شبا چقدر تو بسترت درد میکشی تو هرچی درد، داری از اون قُنفُذِ نامرد میکشی میخواست که با، ضَربِ قَلاف خون به دلِ حیدر کنه یه کاری کرد، که غُسلِتو برای من سختتر کنه زهرا علی رو حلال کن... خاطراتِ خوبمون تموم شد حیف دیدی چه زود خوشیمون تموم شد حیف بشکنه دستِ اون که زندگیمو پاشید زندگیم پُشتِ دَر بود، زندگیمو سوزوند این خونه حقش آتیش نبود اَصلاً عَمّامهم رو دورِ گردنم بستن آبرومو بُردن، تو شهرِ مدینه همسرم رو سوزوندن، با آتیشِ کینه کیو بگم، که این روزا با علی دشمن نباشه؟ کی فکر میکرد، تو مدینه جایی برا من نباشه؟ بگذریم از حالِ علی تو از خودت بگو برام میشه یهبار، بعدِ سهماه نگات بیوفته به نگام؟ تو از خودت بگو برام زهرا علی رو حلال کن... گریهم میگیره با لرزشِ دستات با این سختی چرا پا میشی از جات؟ بَسه این خونهداری، اِی گُلِ خشک و زردم میگذره این روزا و، باز دورت میگردم بعدِ سه ماه بوی نون گرفت خونه موهای حسینت رو زدی شونه دیدمت گریه کردی، نیمهشب رو سَرِ من زینبت گریه میکرد، دیشب با یه پیرهن پیراهنی رو، که من دیدم بوی جدایی رو میده تو میری و من میمونم با زینبِ رنجکشیده سختترِ از، غُصّهی تو براش غمِ کربُبَلاست اون لحظهای که میبینه سرِ حسین رو نِیزههاست زهرا علی رو حلال کن...