
صدایت میزنم یا قاضی الحاجات، پنهانی صدایت میزنم با حال اندوه و پشیمانی صدایت میزنم یا ایهاالرحمن نگاهی کن نگاهی کن به حال و روز من، این نا به سامانی اگر چه من نمکگیری، نمکنشناس هستم باز نیاوردی به رویم، راه دادیام به مهمانی به تو رو میزنم، با کوله باری از گناهانم به تو رو میزنم، ای مهربان رو بر نگردانی بگو درد دل خود را، به غیر از تو به که گویم تویی که دردهایم را، نگفته نیز میدانی پر و بالم به چنگ نفس سرکش، سخت زنجیر است قفس تنگ و نفسگیر است، وای از مرغ زندانی دلم لم یزرع اندوه خیزی از گناهان است ندیده تا به این لحظه به خود، یک قطره بارانی نماز و روزههای ناقصم، بوی ریا دارد به قرآن که خجالت دارد این طرز مسلمانی حسین گفتن بدون اشک را هرگز نمیخواهم مرا ای کاش به هر یا حسین گفتن، بگریانی مگیر این نعمت چشم تر و آشفته حالی را وگرنه بندهی خاطی، ندارد راه جبرانی در آتش هم بیندازی، بگویم دوستت دارم دلت میآید آیا، عاشق خود را بسوزانی خدایا این گنهکار، از عذاب قبر میترسد از آن ساعات تنهایی، از آن ساعات ظلمانی تو را جان علی موسی الرضا، با من مدارا کن به حق بوسهام بر مضجع شاه خراسانی دم افطار آن با کام تشنه روضه میچسبد بخوانی روضههای تشنگی شاه عطشانی لبش ذکر خدا میگفت، لعنت بر سنان مست لبش ذکر خدا میگفت وای از نیزهی آنی صدای استخوانهایش، تمام عرش را لرزاند خیلی حسین زحمت ما را کشیده است