بنده‌ای که از خدا حُرمت شکست

بنده‌ای که از خدا حُرمت شکست

[ ابوذر بیوکافی ]
بنده‌ای که از خدا حُرمت شکست
میهمان ربّ شد و بالا نشست

گرچه بد بود و خریداری نداشت
با بد و خوبش خدا کاری نداشت

او خودش آمد به دنبال همه
برکتش شد شامل حال همه

خانه‌ها را غرق نور صحن کرد
سفره‌ی مهمانی‌اش را پهن کرد

خَلق را شرمنده کرد از هر نظر
بنده‌ی بی‌آبرو را بیشتر

زحمت این سفره را مادر کشید
هر کسی که تشنه شد کوثر چشید

چه بساطی را فراهم کرده است
چای ما را در نجف دَم کرده است

نخل جان را آبیاری می‌کنیم
با علی شب‌زنده‌داری می‌کنیم

با تواَم ای چشم بارانی‌شده
اولین شب‌های مهمانی شده

از گناه غفلتم آزرده‌ام
باز هم از نفْس بازی خورده‌ام

من که با بال شکسته می‌پَرم
درد خود را پیش سلطان می‌بَرم

باز عبد خانه‌زادش می‌شوم
سائل بابُ الجوادش می‌شوم 

روی سنگ صحن، زانو می‌زنم
به علی موسی‌الرضا رو می‌زنم

نوکر او سرفرازی می‌کند
بس‌که او مهمان‌نوازی می‌کند

گرچه چشمانم به ایوان طلاست
آرزوی من طواف کربلاست

من فدای آن‌که خوانده بارها 
در خراسان روضه‌ی کرب‌وبلا

گفت گرچه زهر کین شد این تنم
یا چنین در کوچه‌ها جان می‌کنم

می‌روم در حجره بی‌دلواپسی
دست‌وپایم را نمی‌بندد کسی

بی‌قرارم لحظه‌های آخرم
چون جوادم می‌رسد بالاسرم

وای من از داغ عظمای حسین
وای من از قد و بالای حسین

نظرات